سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن علمی کتابداری پیام نور شهرضا


عاشق آسمونی
در انتظار آفتاب
جوان ایرانی
شقایقهای کالپوش
بلوچستان
هم نفس
طراوت باران
دیار من دشتستان- بُنار آبشیرین
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
$$دوست$$
نمکستان
رازهای موفقیت زندگی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
(بنفشه ی صحرا)
عشق
جزتو
جیغ بنفش در ساعت 25
گروه اینترنتی جرقه داتکو
باور من...!!!
غزلیات محسن نصیری(هامون)
آتیه سازان اهواز
رویابین
سایه های خیال
حدیث بلاگ
فرهنگی
ردّ قلم. هر چه اجر است در گمنامی است. شهید آوینی
گرگ و میش
یاور 313
مهندسی متالورژِی
مقاله های تربیتی
بیاببین چیه؟
از یک انسان
جالب انگیزناک
آسمان آبی
فقط من برای تو
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
تکسوارعشق
جوانان بیجار
صدف جان صدف عزیزم چشم انتظارتم برگرد
جوک و خنده
جوجو
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
من وتو
کشکول
مهاجرعشق
حاج آقا مسئلةٌ
طیفکان
اسیر عشق...
عاشق تنها....
دنیای بی وفا
مونا کتابدار ایرانی
کهکشان Networkingbest
یوسف
کتابداری واطلاع رسانی(لایبر)
پلنگ صورتی
سیب ترش
کسب در آمد آسان از اینترنت
شعر عمار خدری

 

طنز کتابداری(سوالاتی از کتابدار))

سؤال اوّل : اگر فرزندتان که به تازگی حرف زدن یاد گرفته (فی­المثل در سن 2 سالگی) از شما به عنوان یک کتابدار پدر بپرسد که بابا جون ! باباجون! تو چی کاره­ای؟ چگونه عکس العمل نشان می­دهید؟

الف) خودم را به خواب می­زنم !

ب) مانند سخنگوی ... ( این قسمت از گزینه در اثر شفاف­سازی قابل رؤیت نیست ) فوراً همه چیز را تکذیب کرده و با اندکی مهرورزی او را راهنمایی می کنم.

ج) حرف را عوض کرده و می­گویم: یکی من یکی تو!

د) گزینة الف، ولی اگر جواب نداد و بچه سمج بود گزینة ب.

سؤال دوّم ( ویژة برادران) : اگر شما به عنوان یک کتابدار مرد مشاهده کنید که در کتابخانة محلّ کارتان یکی از خواهران حاضر در سالن مطالعه در وضع خیلی بدی بوده و خیلی بدحجاب است، چه می­کنید؟

الف) ابتدا یک نسخه از کتب مرجع را که دارای ضخامت کافی است انتخاب کرده و بالفور بر سرش می­کوبم، سپس اگر وقت شد او را توجیه و ارشاد می­کنم!

ب) دو دستانم را در دو جیب کتاب کرده و به سمت وی رفته و کشان­کشان او را به بیرون هدایت می­کنم، در صورت لزوم برای حمل و نقل وی از چرخة کتاب هم استفاده می­کنم!

ج) وی را به مخزن ترجیحاً بستة کتابخانه برده و با آلاتی چون کتاب­گیر، کپسول آتش­نشانی، کتب مرجع دارای ضخامت کافی، قفسه­های ریلی ( در صورت وجود ) وی را کاملاً توجیه و ارشاد می­کنم!

د) برای اینکه سکوت کتابخانه مختل نشود تلفن وی را (ترجیحاً موبایل) اخذ کرده و بعداً به صورت تلفنی وی را توجیه و ارشاد می­کنم!

سؤال سوّم ( ویژة خواهران) : اگر شما به عنوان یک کتابدار زن بخواهید به یک بدحجاب تذکّر دهید به او چه می­گویید؟

الف) خواهر جان! موهایتان را از منطقة نشر و پخش، سه سانتی­متر بدهید تو، تا اینقدر پسرها به شما رفرنس ندهند!

ب) وضعت رو یه خورده مرتّب کن جانم ! اینجوری که پسرها با دیدن شما هنگ ( Hang ) می­کنند !

ج) آخه عزیز من این چه وضعیه واسة خودت درست کردی؟! اگه یه خورده BP می­خوندی وضعت این نبود که! حالا BP نه لااقل DSR بخون تا بی­هویّت نشی!

د) عزیز من! به نظر تو آدم باید مثل یه اپک (OPAC ) ( فهرست رایانه ای کتابخانه ها ) باشه تا همه بهش نظر داشته باشن؟ یا نه، خانم خوبی مثل تو باید مثل یه سند محرمانه توی بایگانی بمونه تا همه واسه دیدنش سر و دست بشکونن، ها؟! کدومش به نظرت بهتره؟ از ما گفتن بود!

سؤال چهارم : اگه لازم باشه تا شما به عنوان یه کتابدار به شدّت با یک مرد یا زن بدحجاب برخورد کنید، چی می­گید؟

الف) عامه­پسندی تا کی؟ بالاخره کی می­خوای کمی علمی- پژوهشی یا لااقل علمی- ترویجی بشی؟ هان؟

ب) ای بی­هویّت! ای جلدسفید! آدم چشم سفید باشه ولی جلد سفید نباشه!

ج) آخه این دیگه چه وضعیه که واسه خودت درست کردی؟! کرم کتاب !

د) امثال شما رو باید از جامعه وجین کرد و ریخت توی آب !

سؤال پنجم : اگر کتابداری را مشاهده کردید که در حال کلنگ زدن به یک دیوار است چه فکری دربارة او می­کنید؟

الف) احتمالاً کارآموزی 1 را به تازگی گذرانده و در اثر فشار کار مشاعرش را از دست داده است !

ب) ممکن است درس «ساختمان و تجهیزات کتابخانه» را به تازگی پاس کرده و احساس بنّا بودن به وی دست داده !

ج) به صورت وی دقیق نگاه می­کنم! اگر رئیس سابق معلوم­الحال کتابخانة ملّی بود، احتمالاً در حال تخریب دیوار بی­اعتمادی میان ایران و آمریکاست !

د) ممکن است رئیس یک کتابخانه باشد که در حال افتتاح کتابخانة مذکور است، لیکن از فرط سواد و خلاقیّت، قیچی کردن روبان در مراسم افتتاحیه را با مراسم کلنگ­زنی اشتباه گرفته است !

سؤال ششم : اگر کتابداری را مشاهده کردید که در وسط تابستان بخاری را روشن کرده و به شدّت خود را به بخاری چسبانده است، چه فکری دربارة او می­کنید؟

الف) احتمالاً به تازگی فارغ­التحصیل شده و در اثر گذراندن واحدهای بسی بی­ربط به کلّی مشاعرش را از دست داده است !

ب) ممکن است به تازگی شعر « زمستان » اخوان ثالث را خوانده و جوگیر شده است!

ج) باز هم به صورت وی دقیق نگاه می­کنم! اگر رئیس سابق معلوم­الحال کتابخانة ملّی بود، احتمالاً در حال ذوب کردن یخ­ روابط میان ایران و آمریکاست!

د) ممکن است طنزهای یاشار الدوله خراسانی را خوانده باشد و مبتلا به زکام شده است!

سؤال هفتم : اگر کتابدار نمی­شدید دوست داشتید چکاره بودید؟

الف) ملوان انگلیسی معلوم­الحال !

ب) ارشادگر و توجیه­گر خلق­الله !

ج) اغذیه­فروش نمایشگاه کتاب !

د) شهرام جزایری !


ارسال شده در توسط نسیم احمدی