سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن علمی کتابداری پیام نور شهرضا


عاشق آسمونی
در انتظار آفتاب
جوان ایرانی
شقایقهای کالپوش
بلوچستان
هم نفس
طراوت باران
دیار من دشتستان- بُنار آبشیرین
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
$$دوست$$
نمکستان
رازهای موفقیت زندگی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
(بنفشه ی صحرا)
عشق
جزتو
جیغ بنفش در ساعت 25
گروه اینترنتی جرقه داتکو
باور من...!!!
غزلیات محسن نصیری(هامون)
آتیه سازان اهواز
رویابین
سایه های خیال
حدیث بلاگ
فرهنگی
ردّ قلم. هر چه اجر است در گمنامی است. شهید آوینی
گرگ و میش
یاور 313
مهندسی متالورژِی
مقاله های تربیتی
بیاببین چیه؟
از یک انسان
جالب انگیزناک
آسمان آبی
فقط من برای تو
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
تکسوارعشق
جوانان بیجار
صدف جان صدف عزیزم چشم انتظارتم برگرد
جوک و خنده
جوجو
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
من وتو
کشکول
مهاجرعشق
حاج آقا مسئلةٌ
طیفکان
اسیر عشق...
عاشق تنها....
دنیای بی وفا
مونا کتابدار ایرانی
کهکشان Networkingbest
یوسف
کتابداری واطلاع رسانی(لایبر)
پلنگ صورتی
سیب ترش
کسب در آمد آسان از اینترنت
شعر عمار خدری

 

دوم تیرماه هفتادوچهارمین سال‌روز تولد صمد بهرنگی، خالق «ماهی سیاه کوچولو»، است.

 به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سال‌هاست نام صمد بهرنگی، به عنوان نویسنده‌ای مبارز و منتقد مطرح می‌شود. هنوز هم نوجوان‌ها «ماهی سیاه کوچولو»یش را می‌خوانند و در رؤیاهای‌شان ماهی کوچکی می‌شوند که می‌خواهند خلاف عرف و عادت هم‌نوعان‌شان زندگی و زندگی‌شان را صرف مبارزه کنند.

 با وجود گذشت چند دهه از مرگ این نویسنده، اختلاف نظر درباره‌ی چگونگی مرگ او به اتفاق نظر تبدیل نشده است،‌ اما نحوه‌ی زندگی صمد بهرنگی تقریبا آشکار است. شاید هم تنها نحوه‌ی زندگی او مهم باشد؛ چراکه روبه‌رو شدن با مرگ برای او مهم نبوده است: «مرگ خیلی آسان می‌تواند به سراغ من بیاید، اما من تا می‌توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شوم که می‌شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.»

 صمد دوم تیرماه سال 1318 در محله‌ی چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز به دنیا آمد. پدرش کارگری فصلی بود که بر اثر فشار زندگی با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند، عازم قفقاز شد و دیگر باز‌نگشت.

 

او پس از طی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در خردادماه 1336 از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغ‌التحصیل شد و از مهر همان سال؛ یعنی در 18 سالگی آموزگار شد و تا پایان عمر در روستاهای مختلف آذربایجان تدریس کرد.

 صمد بهرنگی پس از مدت کوتاهی آموزه‌هایی را که در دانشسرا درباره‌ی تعلیم و تربیت فراگرفته بود، یک‌سره باطل یافت و در معلمی راه دیگری در پیش گرفت و در مقاله‌ها و یادداشت‌هایی بر لزوم بازنگری در روش‌های کهن ادب کردن بچه‌ها تأکید کرد.

 بهرنگیِ داستان‌نویس به‌زودی به انتشار داستا‌ن‌هایی برای مخاطب کودک و نوجوان پرداخت. در 19سالگی اولین داستان منتشرشده‌اش به نام «عادت» را نوشت. یک سال بعد داستان «تلخون» را که برگرفته از داستان‌های آذربایجان بود، منتشر کرد. پس از آن و پیش از مرگ هم داستان‌هایی چون «اولدوز و کلاغ‌ها»، «اولدوز و عروسک سخنگو»، «کچل کفترباز»، «پسرک لبوفروش»، «افسانه‌ی محبت»، «پیرزن و جوجه‌ی طلایی‌اش»، «یک هلو هزار هلو» و «کوراوغلو و کچل حمزه» را نوشت.

بسیاری از این داستان‌ها دریافت‌های او از فولکلور منطقه‌ی آذربایجان و تجربه‌ی سال‌ها آموزگاری‌اش در روستاهای این منطقه بودند. بهرنگی ترجمه‌هایی هم از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمه‌ی شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج) انجام داد.

 «کند و کاو در مسائل تربیتی ایران»، «الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان»، «اهمیت ادبیات کودک»، «مجموعه‌ی مقاله‌ها»، ترجمه‌ی «ما الاغ‌ها» از عزیز نسین، ترجمه‌ی «دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی‌زبان»، «خرابکار (قصه‌هایی از چند نویسنده‌ی ترک‌زبان) و «کلاغ سیاهه» از مامین سیبیریاک، از دیگر آثار منتشرشده‌ی صمد بهرنگی هستند.

 

 نهم شهریورماه 1347 رود ارس صمد بهرنگی را به کام مرگ کشید تا پایان این نویسنده به پایان «ماهی سیاهی کوچولو»یی شبیه شود که قهرمان مشهورترین داستانش بود. ماجراهای این قصه‌نویس با مرگش به پایان نرسید. مرگ نویسنده‌ای که هیچ‌گاه مرگ را جدی نمی‌گرفت، برای دوستان و هوادارنش سرآغاز پرسش‌هایی بسیار جدی بود. در دوازدهمین روز شهریورماه 1347، پیکر صمد بهرنگی را در نزدیکی پاسگاهی در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند و در گورستان امامیه‌ی تبریز به خاک سپردند.

 اختلاف نظر درباره‌ی نحوه‌ی مرگ صمد بهرنگی به قدری بود که چند اثر جداگانه در این‌باره نوشته شد. گفته شده که در روز حادثه‌ی مرگ صمد، شخصی به نام حمزه فراهتی او را همراهی می‌کرده که علت مرگ نویسنده را غرق شدن به دلیل ناتوانی در شنا کردن بازگو کرده است. عده‌ای این روایت را پذیرفته‌اند، اما دیگرانی هستند که مدعی‌اند این فرد خود مأمور ساواک و شاید هم عامل مرگ او بوده است.

 به هر روی تا امروز که بیش از چهار دهه از این حادثه می‌گذرد، نحوه‌ی مرگ صمد بهرنگی همچنان در هاله‌های ابهام مانده است. هرچند شاید خود نویسنده ترجیح می‌داد بیش‌تر درباره‌ی نحوه‌ی زندگی و آثارش بحث درگیرد تا مرگ معماگونه‌اش


ارسال شده در توسط نسیم احمدی